gototopgototop

بهار بی تو همچو خزان . . .

مي نويسم از تو اي زيباي من
مي سرايم از تو اي روياي من
اي نگاهت سبز تر از سبزه زار
مي نويسم بي قرارم بي قرار

پشت ديوار بهار
مي نويسم مانده ام در انتظار
اي که چشمت خواب را از من گرفت
مي نويسم خسته ام از انتظار
مي نويسم مي نويسم يادگار

من نمي دانم چه داده اي به من؟
که چنين دل را سپردم دست تو
يا چه بود در آن نگاه آتشين
يا چه کرد بامن دو چشم مست تو

من نمي دانم نمي دانم چرا؟
اين چنين آشفته ام
آشفته ام
با خيالت روز و شب در آتشم
شعر هايي نيمه شب ها گفته ام

من نمي دانم ولي اينک بهار
با دو صد گل مي رسد
باغ تا گل مي دهد
گل به بلبل مي رسد

باز مي ايد بهار
باز مي ايد بهار
من نمي دانم چرا؟
کس نمي آرد مرا پيغام يار


اي ستمگر روزگار
بي قرارم بي قرار
باز مي بارم
چو باران بهار

nafasam migirad

پي نوشت:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- عزیزم ديدن ناراحتيت از همه چيز برام سخت تره .... گفتنيها کم نيست اما هرچيزي گفتني نيست ، عشقم نزار دیگران با حرفاشون آزارمون بدن ، هیچ کس این حق رو نداره بخواد عشق ما رو ذره ای خراب کنه تو فراتر از این هایی فقط خودت باش ....

2- این جمله رو یه بار دیگه می نویسم چون خیلی مهمه: " زندگی را می سازیم ، نه بدان سان که سازند و پذیریم بی حرف .... " عزیزم ما باید خودمون آیندمون رو اون طور که دوست داریم بسازیم و مراقب هم دیگه و عشق قشنگمون باشیم آسوده باش که من همیشه کنارت هستم ....

3- بهار می آید اما بی " تو " این بهار از صد خزان تلخ تر است .... تنها امید زنده بودن و آرزویم این است که زودتر روزی بهار را با تو آغاز کنم بهترینم ....

4- برايم کمي حرف بزن ، اين روزها دلم صداي تو را کم دارد.

5- من، دلتنگ تو ام، اين نوشته ها همه بهانه اند .... و امروز نفسم تنگ تر از هميشه است ....

6- کي به اندازه من دوستت داره ، بي تو يک لحظه اي آروم نداره

بي تو که خواب توي چشماش نمياد ، اسمي جز اسم تو يادش نمياد

آخرین بروزرسانی (چهارشنبه ، 27 اسفند 1393 ، 16:41)